Thursday, April 8, 2010

چهارشنبه سوری

اولش فقط صدای ترقه بود، اما بعدش جالب تر شد، ملت خانوادگی ریختن توی کوچه خیابون، جشن گرفتن، توی کوچه ما که داشتن می رقصیدن، آخه منطقه ما خیلی ساکته، هیچ وقت حتی ا... اکبر هم نمی گفتن، فقط یه بار 30 خرداد که ندا هم کشته شد ا... اکبر گفته بودن. ماشین پلیس دو بار دور زد، مردم رو تماشا کرد، آخرش دید سنگین تره این ورا آفتابی نشه، رفت گم و گور شد.

توی تلویزیون گفته بودن که چارشنبه سوری مصداق شرک است!! حالا چرا اینا اینقدر خودشون رو سبک کردن و هی فتواها رو اعلام کردن؟

ما هر سال چهارشنبه سوری داشتیم، اما امسال شبیه عروسی شده بود، اونم عروسی که همه ی کوچه توش شریک باشن، دور هم جشن گرفته بودن. محله ما که بهتر از هر سال بود، به جای جنگ و نارنجک، جشن خانوادگی بود

No comments:

Post a Comment