Thursday, April 8, 2010

مشاهدات پراکنده از 22 بهمن 88

مشاهده اول
از متروی طرشت که در اومدیم یه مسافت طولانی یعنی از شیخ فضل ا.. تا صادقیه اتوبوس هر دو سمت هر دو تا باند خیابون دیدیم، وحشت کردم، گفتم آخه اگه فقط یه نفر تو هرکدوم از این اتوبوسا بوده باشه، که اونا خیلی بیشمار می شن! خلاصه اینکه اتوبوسا بیشمار بودن! تازه یکی می گفت سمت نواب از این هم بیشمارتر بوده، گفت پنج کیلومتر اتوبوس پارک شده؛

مشاهده دو
میدون صادقیه، یه گروه مثلا ضد شورش داشتن رد می شدن، اولا که لباساشون شلخته به نظر میومد، پیراهن نیروی انتظامی روی شلوار، چروک! اما همه باتوم بدست، یکی دو تا هم شیلنگ بدست! یکی بود که ظاهرا سردسته بود، باتومشو می چرخوند تو هوا، داد می زد: "روحیه؟" بعدش بقیه باتوم می چرخوندن تو هوا و چندتاشون داد می زدن: "عالیه!" فقط خندیدیم، قهقهه! خداییش پلیس اینجوری روحیه برای خودش درست می کنه؟؟؟ بجای پلیس شبیه تظاهر کننده بودن! فقط باتوم و لباس فرم داشتن، از کنار عناصر قدرتمند و خطرناکی همچون ما با روحیه "بسیار عالی" و "با اقتدار" عبور کردن و رفتن!؛

مشاهده سه
من با خوش خیالی فکر می کردم امروز حمله نمی کنن! خب کلا تیراندازی نبود شکر خدا، اما باتوم و دستگیری بود، یه دستگیری خیلی فجیع هم دیدیم، پاهام به لرزه افتاد، آخه بابا کماندو که نیستیم! اینقدر با خشونت پسره رو گرفتن و زدن که حتی یه خانومی از اون وریا دادش دراومد، گفت "ولش کنین، قلبم وایساد" گفت که "حالا این بیست سال نمیومد راهپیمایی 22 بهمن، یه بار که اومده کاری به کارش نداشته باشین" مردم هم داد می زدن "ولش کن، ولش کن" که البته گوششون بدهکار نبود بردنش. اوضاع که وخیم شد یکی از بچه ها رفت بدو بدو یه پوستر بگیره، که بگیریم دستمون از اونجا بریم بیرون، گفتم بعضیاش دیگه خیلی خفت داره نمی تونیم بگیریم دستمون، حداقل برو از اونا بگیر که در مورد شهدا نوشته

مشاهده چهار
یه گروه بیست نفری هی می گفتن "مرگ بر ضد ولایت فقیه/مرگ بر امریکا/ مرگ بر..." خلاصه مرگ بر هر چی بلد بودن، یکی از کنار خیابون گفت مرگ بر ساندویچ! و موجبات خنده جماعت تماشاچی کنار خیابانی را فراهم آورد!؛

مشاهده پنج
مردم احتمالا سبز دو سمت خیابون و وسط بلوار ایستاده بودن، توی خیابون هم که طرفدارای دولت رد می شن و انواع و اقسام شعارای مرگ بر می دادن، مردم خاموش هم نگاشون می کردن فقط، اما جالبه که وقتی وسط شعارهای مرگ بر...، شعار دادن ا... اکبر، اول با تردید بعد محکم تر، مردمی که کنار خیابون بودن و ما هم توشون بودیم هم گفتن ا... اکبر!؛

بحث بعد از 22 بهمن
می دیدم خیلی ها از لزوم همراه کردن اقشار مختلف مخصوصا جماعت ساندیسی صحبت می کنند، اما اون چیزی که من دیدم و درک کردم این بود: قشر ساندیسی سطح نیازهاش فرق می کنه، اون هنوز اصلا به مرحله ای نرسیده که آزادی جزء مطالباتش باشه. منظورم اینه که غذا نیاز اصلیشه، حتی اگه غذا کم نداشته باشه، اصلا عزت نفس جزء نیازهاش نیست. به نظرم با اینا نمی شه کاری کرد. اصلا توی یه فضای دیگه اند. حتی لزوما وضع مالی شون بد نیست، اما برای ساندیس مفت خودشونو خفه می کنن. اتفاقا اینا کار خاصی هم نمی کنن، خود سیستم هم می دونه که اینا فقط برای نمایش دادن خوبند، برای حمایت جدی نمی شه روشون حساب کرد. اما یه قشر مذهبی هست که فکر می کنه سبزا ضد دین اند و راه بهشت از دم خونه ی ولی فقیه اونم نه هر ولی فقیهی، همین یه دونه ی بخصوص می گذره، اونا هم ساندیسی نیستن








No comments:

Post a Comment